نويسندگان

آيدا از همتون خواسته تا اونجايي كه مي تونيد به هم مهربوني كنيد!

به گزارش امید به فاصله كمتر از يك سال در دو سريال بسيار خوب بازي كرد. هنوز خاطره خوب سريال زمانه از يادم نرفته بود كه شنيدم در سريال «بچه هاي نسبتاً بد» هم بازي مي كند و نقشي كاملاً متفاوت دارد. بهانه گفتگويم با آيدا فقيه زاده اين بود اما در لابلاي حرف هايش مدام از مهرباني مي گفت و اينكه آدم ها نبايد بي تفاوت از كنار هم ديگه رَد بِشَن! آيدا از همتون خواسته تا اونجايي كه مي تونيد به هم مهربوني كنيد! پس به حرفش گوش كنيد! گفتگويي آرام، با يه حال و هواي خاص و پُر از مهربوني تقديم به همه شما خوانندگان مهربون مجله راه زندگي.

اول از همه تازه چه خبر؟ اين روزها حال و احوال آيدا چطوره؟

خدا را شكر همه چيز خوب و با آرامش داره در زندگي من سپري مي شه. پخش سريال «بچه هاي نسبتاً بد» هم شروع شده و مخاطبش را پيدا كرده. اين روزها حالم خيلي خوبه، الهي كه حال و احوال همه همين قدر خوب باشه و هميشه با آرامش زندگي كنند.

به فاصله كمتر از يك سال در دو كار متفاوت بازي كردي، اين تقريباً پر كاري را براي خودت موثر مي دوني؟

اسمش را نمي شه پركاري گذاشت من بيشتر به ديد يه اتفاق خوب بهش نگاه مي كنم. اينكه خدا واقعاً آيدا را دوست داشته كه اين دو كار را به قول تو در كمتر از يك سال در كارنامه كاري و هنري ثبت كرد. سريال «زمانه» سال گذشته بهمن ماه پخش شد و فيلمبرداري سريال «بچه هاي نسبتاً بد» از خرداد ماه شروع شد. در اين فاصله من پيشنهادهاي زيادي داشتم و خيلي كار رَد كردم، اما از اونجايي كه قرار بود كه اين كار در ماه رمضان پخش بشه كه به پخش نرسيد و الان داره پخش مي شه باز هم خدا را شكر مي كنم كه با سيروس مقدم كار كردم و ازشون واقعاً ياد گرفتم.

سيروس مقدم در بازي قبلي تو چي ديده كه پيشنهاد بازي در نقش مرجان را در اين كار به تو سپرد؟

اين سوال را بايد آقاي مقدم جواب بدهند، اما من تا اونجايي كه ازم بر مي اومد همه تلاشم را براي نشون دادن بهار كردم. بهار زيادي خانم و مهربون بود اونقدري كه واقعاً دلت براش مي سوخت، اما در اين كار مرجان رگ هاي خاكستري داره كه هر چي داستان جلوتر مي ره اون رو منفي تر از اين چيزي هم كه هست مي بينيم، حتي ممكنه رو به سياهي هم كشيده بشه. تفاوت اين دو نقش برايم خيلي مهم بود؛ اينكه قرار نيست من دوباره بهار را تكرار كنم. مرجان اين كار درست نقطه مقابل بهار. اما واقعاً نمي دونم آقاي مقدم در بازي قبلي من چه چيزي را ديدند كه اين نقش را به من سپردند؟ نقشم را خيلي دوست دارم و فكر مي كنم بعد از بازي در يك كار مثبت اين نقش براي من لازم بود كه خدا را شكر خيلي زود هم نصيبم شد.

اين بار هم نقش مقابلت را حميد گودرزي بازي مي كنه، درست مثل سريال «زمانه»! باز هم فكر مي كني سيروس مقدم چه وجه مشابهي بين بازي تو و حميد گودرزي ديده كه خواستند دوباره شما دو نفر مقابل هم بازي كنيد!

عشق پاك و صادقانه اي كه در «زمانه» بين بهار و بهزاد وجود داشت شايد يكي از دلايلي بود كه آقاي مقدم اين تصميم را گرفتند. اينجا هم مرجان و طاها يه عشق پاك و صادقانه دارند. وقتي كاري مورد توجه مردم قرار مي گيرد كه در آن دو بازيگر به خوبي مقابل هم بازي كردند باز هم ممكن است پيشنهاد تازه اي هم داده شود. اين بار هم ماجرا به همين شكل بود. جالبه برات بگم قبل از اين سريال من و حميد گودرزي پيشنهادهايي داشتيم كه در كار ديگري مقابل هم باشيم اما هر دوي ما قبول نكرديم تا رسيديم به سريال «بچه هاي نسبتاً بد» كه حميد گودرزي قرارداد بسته بود و من هم به فاصله چند روز به گروه رسيدم و وقتي فهميدم كه دوباره حميد گودرزي نقش مقابلم را بازي مي كند، خُب خوشحال شدم چون چيزهاي خوبي را در زمانه ازش ياد گرفته بودم. تجربه مثبت خوب زمانه براي من جاي ترديد نذاشت.

بازيگري برات چه معنايي داره، به چشم يه شغل بهش نگاه مي كني، احساسي كه هميشه همراهته يا وقتايي كه سر كاري باهاش تفريح مي كني؟

هيچ وقت به چشم يه شغل بهش نگاه نكردم البته نه به اين معني كه من هيچ نيازي به بخش مالي اين كار ندارم و آدم پولداري هستم! نه اصلاً اين طور نيست! بازيگري از همون روزي كه جرقه اش در ذهن من خورد و دوستدار بازيگري شدم برايم خيلي جدي تلقي شد و هميشه از آن به عنوان احساسي هميشگي ياد مي كنم. چيزي كه هميشه و تحت هر شرايطي بايد در اختيار هر بازيگري باشد. من كارم را از سال ۸۸ شروع كردم آن هم با سريال «خلسه» كه هنوز هم پخش نشده اما براي رسيدن به حالا واقعاً صبوري كردم و دنبال كارهايي بودم كه چيزي را كشف كنم و تاثيرگذار باشم. اگه بخواهم راحت تر جوابت را بدم در بازيگري دنبال دريافت بودم، كسي كه كار من را مي بينه چقدر درباره اون فكر مي كنه يا در پَسِ نگاهش دنبال چي مي گرده. بازيگري احساس خاصيه كه بهش جدي نگاه مي كنم گاهي هم مي تونه شغل هم باشه، اما خاص، جدي و مسحور كننده است.

فكر مي كني آيدا چند تا پله را در همين كمتر از يك سال صعود كرده؟

واقعاً نمي دونم اصلاً صعودي داشتم يا نه. من در دو كار تمام تلاشم را كردم. من خواستم و شد. من بهار را بازي كردم، بهار تمام شد و رفت و برايم يادگاري خوبي را گذاشت. بهار مثبت اما مرجان منفي! بهار همه خوبي است اما مرجان شكل ديگري است. نمي دونم چقدر موفق بودم كه در دومين كارم بايد نقشي را بازي كنم كه درست نقطه مقابل بهار است. شايد تا مدت ها بايد نقش هايي را بازي مي كردم كه شبيه به بهار بود اما خدا من را واقعاً دوست داشت. صعودي كه تو مي گي براي من حالا حالاها ادامه داره. اميدوارم به اون اوج برسم و وقتي به عقب برگشتم از آيدا راضي باشم و در چشمِ نگاه مردم برق تحسين را ببينم.

براي رسيدن به جايگاه تقريباً محكمي كه پيدا كردي چه هزينه هايي را پرداخت كردي؟

تلاش زيادي براي رسيدن به حالا كردم. سريال «زمانه» در ۱۱ ماه كار شد و من در اين مدت بايد بهار مي شدم. بهاري كه با هزار و يك مشكل دست و پنجه نرم مي كرد. آيدا بايد بهار مي شد و من ۱۱ ماه را در قالب بهار زندگي كردم. اين يعني هزينه، اين يعني من از كنار كارم سَرسَري رد نشدم و برايم جدي است. بازيگري با كسي تعارف ندارد، بايد باهاش بجنگي بايد خودت را صيقل بدهي تا به اون چيزي كه مي خواي برسي. من نمي گم هزينه من اسمش را مي ذارم تلاش براي رسيدن و تلاش مي كنم در كنار اين تلاش كردن، تلاش مضاعفي كنم براي رسيدن به آرامش و ماندگاري.

در نقش هات چقدر از خود واقعي آيدا فقيه زاده وجود داره؟

هر بازيگري يك روي واقعي دارد. شايد بخشي از آن در زندگي خود آن بازيگر هم وجود داشته باشد. از نگاه من يه بازيگر بايد همه احساساتش كف دستش باشه؛ احساساتي مثل عشق، خشم، نفرت، مهربوني! من مي تونم اين را از نگاه ديگران بفهمم و از نگاه ديگران هم چيزهايي را ياد بگيرم؛ مثل همون خشم و مهربوني، عشق و نفرت. حالا اينكه آيدا چقدر مي تونه نزديك بشه به بهار يا مرجان اين ديگه دست من است. شايد بخشي از بهار در سرشت من وجود داشته باشه يا بتونم مثل مرجان منفي باشم اما چيزي كه مهمه اينكه چقدر مي تونم از آيداي واقعي، از خودم فاصله بگيرم تا بشم بهار يا مرجان يا هزار تا نقشي كه از اين به بعد بهم پيشنهاد مي شه. بازيگري همين نكات كوچيك را يادت مي ده كه بايد شكل ديگري از خودت را نشون بدهي و زندگي هاي مختلف را تجربه كني.

بهترين درسي كه از زندگي گرفتي؟

صبوري! زندگي با همه مشكلات و دغدغه هاش يادت مي ده كه صبور باشي. اصلاً اگه زندگي و مشكلاتش نبود شايد اين صبوري هم وجود نداشت. زندگي ارزش اين را نداره كه تو بخواي به خاطر هيچي خودت را آزار بدي و از آزار ديدن تو ديگران هم آزار ببينند. خيلي اتفاقات در زندگي ما مي افته كه حق ما نيست اما سرنوشت اين را خواسته. اگه قرار باشه كه به خاطر اين چيزهاي كوچيك خودت را آزار بدي لذتي از زندگي ات نمي بري. به من ثابت شده كه تو اگه خوبي كني خوبي حتماً بر مي گرده و از هر دستي بدي از همون دست هم پس مي گيري. فكر مثبت داشته باشي و براي هر كسي خير بخواي حتماً خير برات پيش مياد. فقط خوبي و خيرخواهيه كه خوشحالت مي كنه.

يه تيكه كاغذ سفيد الان جلوت گذاشته شده، فرقي هم نمي كنه چه حال و احوالي داري، اولين چيزي كه توي ذهنت مياد را روش بنويس؟

مي نوشتم «براي آن كسي كه ايمان دارد ناممكن وجود ندارد» براي هدف تون ايمان داشته باشيد و مطمئن باشيد كه بهش مي رسيد. براي موجودي به نام بشر و انسان كه خدا اون را بهترين خطاب كرده چيزي به نام غير ممكن وجود ندارد، آدمي از پس هر كاري بر مياد.

آيدا فقيه زاده كيه؟ اون رو توي چند تا جمله يا كلمه برام تعريف كن؟

تفاوت چنداني با بقيه ندارم؛ دلم مي خواد مهربون تر باشم، خيلي بيشتر از اون چيزي كه هستم. حساسم و آدم ها بيش از اندازه برام مهم هستند. كوچكترين چيز ناخوشايندي من را آزار مي ده براي همين از خشونت و بي تفاوتي آدم ها نسبت به هم ناراحت مي شم. آيدا دلش مي خواد دست خير داشته باشه و حتي به اندازه ارزني ديگران را خوشحال كنه. نمي دونم خدا اين توانايي را تا چه حدي در وجود آيدا گذاشته اما هر چي كه هست هميشه سعي مي كنم خوب فكر كنم و مثبت باشم هم براي خودم و هم براي ديگران.

تو از همه چيز گفتي جز از خودت، كمي هم از آيدا فقيه زاده بگو؟

اگه بخوام درباره آيدا بگم بهتره اون رو از زبان مامانم تعريف كنم؛ ساعت ۱۰ شب ۲۹ ارديبهشت سال ۱۳۶۳ در تهران به دنيا اومدم. يه كم كه بزرگتر شدم عاشق بازيگري شدم و هميشه در روياهام خودم را در قاب رنگي تلويزيون و يا پرده نقره اي سينما مي ديدم. يه خواهر بزرگتر از خودم دارم به اسم يلدا، مجردم و تحصيلاتم را در رشته مهندسي كامپيوتر مقطع كارشناسي ادامه دادم.

و حرف آخرت، چيزي كه دوست داشتي بگي و من نپرسيدم و وسط حرفامون جا افتاد؟

بسيار ممنوم از تو و همه دوستان و همكارانت. مجله «راه زندگي» هنوز هم همون اصالت سال هاي پيش خودش را خوب حفظ كرده و اين خيلي خوبه. هميشه دوست داشتم كه محيط مجلتون را از نزديك ببينم. درسته كه خيلي كم پيشتون بودم اما همين يكي دو ساعت خيلي بهم خوش گذشت. ممنونم از پدر و مادر عزيزم كه مسير را طوري برام هموار كردند كه به همه خواسته هام برسم. از يلدا خواهر خوبم ممنونم كه هميشه كنارم بوده. از امين تارخ عزيز كه استاد است و جز اين هم انتظار ديگري ازشون نمي رود.
از حسن فتحي، سيروس مقدم، شهرام زماني خيلي ممنونم كه در كنارشان دو تجربه منحصر به فرد داشتم. از همه مهمتر از خداي بزرگم ممنونم كه سرنوشت آيدا را طوري رقم زد كه همه اين مهربانان در كنارش باشند. از همديگه مراقبت كنيد، مراقب همه لحظه هاي زندگي تون باشيد. «راه زندگي» خيلي كوتاه تر از تصور همه ماست پس فقط به همديگه مهربوني كنيد.

 



[ شنبه 28 دی 1392 ] [ 18:53 ] [ saeid ]
درباره وبلاگ

مي گويد سال 87 بود که به دليل علاقه اش به حرفه بازيگري در کلاس هاي بازيگري «امين تارخ» شرکت کرد و سپس با استاد خود در سريال پخش نشده «راه شيري» عبدالحسين برزيده هم بازي شد و بعد از آن هم به واسطه «تارخ» به سريال «زمانه» معرفي و ايفاگر نقش «بهار» قصه شد. «آيدا فقيه زاده» متولد 1363 و دانش آموخته رشته مهندسي رايانه است. او در قصه سريال «زمانه» با بازي در نقش «بهار» ديده شد.
آرشيو مطالب
بهمن 1392
دی 1392 آذر 1392 مرداد 1392 فروردين 1392 اسفند 1391 بهمن 1391
امکانات وب

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





Alternative content


کد هدایت به بالا



کد کج شدن تصاوير

كد موسيقي براي وبلاگ